زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

ادبیات شفاهی

اَدَبیّاتِ شَفاهی،  میراث معنوی و سنتهای داستانی، غیرداستانی و نمایشی مردم که عمدتاً به شکل شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. گاه برای ادبیات شفاهی اصطلاحاتی چون ادبیات عامه، ادبیات قومی و ادبیات عامیانه هم به کار برده می‌شود. 

مقدمه

  تعاریف متنوعی از ادبیات شفاهی در میان پژوهشگران وجود دارد؛ زیرا امروزه پژوهش دربارۀ فرهنگ مردم از دو دیدگاه ادبی و مردم‌شناسی صورت می‌گیرد (داندس، 25)، بنابراین، به جای ارائۀ تعریفی «جامع و مانع» از این اصطلاح، بهتر است بگوییم ادبیات شفاهی در مقابل ادبیات تألیفی یا کتبی یا رسمی معنا و مفهوم پیدا می‌کند. از همین زاویه می‌توان گفت ادبیات به دو گروه کلی، تألیفی و شفاهی تقسیم می‌شود. اهمیت ادبیات شفاهی در فرهنگ مردم به اندازه‌ای است که در برخی کشورها آن را به جای اصطلاح فولکلور به‌کار می‌گیرند. 
از نظر تاریخی ادبیات شفاهی بر ادبیات تألیفی تقدم دارد، زیرا انسان هزاران سال پیش از آنکه خط را اختراع کند و وارد مرحلۀ حیات تاریخی خود شود، توانایی سخن‌گفتن را پیدا کرده بود. چندان مشکل نیست که بگوییم انسانها در دوران طولانی پیش از اختراع خط برای پاسخ‌گویی به کنجکاویهای خود به تحلیل و تفسیر پدیده‌ها می‌پرداختند، یا اینکه برای سپری‌کردن اوقات فراغت مثلاً خاطره‌هایی را از شکار یا مسائل دیگر نقل می‌کردند و یا به افسانه‌سرایی و افسانه‌پردازی دست می‌زدند. درحقیقت بسیاری از افسانه‌ها و مَثَلها پیش از اختراع خط آفریده شده و از راه زبان از نسلی به نسل دیگر منتقل گشته‌اند. مطالعات و پژوهشهایی که مردم‌‌شناسان دربارۀ اقوام ابتدایی در سدۀ 19 و 20م انجام داده‌اند و نیز گردآوری اسطوره‌ها و افسانه‌های برخی از این اقوام توسط پژوهشگران، مؤید این موضوع است. درحقیقت ادبیات در آن دوره از طریق حافظه نگهداری می‌شد و نه از طریق نوشتار (چادویک، مقدمه، I / 11). 
بسیاری از آثار فاخر ادبی مانند ایلیاد و اُدیسه پیش از آنکه مکتوب شوند، به ‌صورت شفاهی در میان مردم رایج بوده است. خارس میتلنی ضمن شرح افسانه‌ای عاشقانه به نام زریادرس و اداتیس، تأکید می‌کند که این افسانه در میان مردم رواج فراوانی دارد. این افسانه بعدها و ضمن تغییر و تحولاتی به‌صورت داستان گشتاسپ و کتایون در شاهنامه منعکس شده است (تفضلی، 18- 19). کهن‌ترین متن ادبیات شفاهی ایران که امروزه در دست است و در کنار ودا، گیلگمش و تورات از کهن‌ترین متون ادبی جهان به‌شمارمی‌رود، متون گاهانی یا گاثاها ست. درحقیقت نخستین تصوری که از باستانی‌ترین گونۀ ادبیات ایران می‌توان داشت، به مجموعه‌ای از افسانه‌های دینی و قومی پیوند می‌یابد که شاخصهای مختلفی برای شفاهی‌دانستن آنها وجود دارد. این شاخصها یا به ساخت این افسانه‌ها مربوط می‌شود، یا مطالعات تاریخی و باستان‌شناسی آنها را ثابت کرده‌اند (مؤذن، 17). ساخت این افسانه‌ها به گونه‌ای است که آنها را از ادبیات تألیفی یا مکتوب متمایز می‌کند. برای روشن‌کردن این موضوع باید ویژگیهای ادبیات شفاهی را شرح داد.

I. ویژگیهای ادبیات شفاهی

مطالعات و پژوهشهایی که طی یک‌صد سال اخیر دربارۀ ادبیات شفاهی اقوام و ملل متعدد صورت گرفته است، پژوهشگران را به این نتیجه رهنمون کرده که ادبیات شفاهی دارای ویژگیهای عامی است که می‌توان این ویژگیها را در متون گوناگون و انواع متفاوت پیگیری و مشاهده نمود. این ویژگیها به گونه‌ای است که می‌توان براساس آنها ادبیات مذکور را از ادبیات تألیفی متمایز کرد. برخی از مطالعات و پژوهشها روی یک گونۀ معین از ادب شفاهی مانند افسانه (نک‍ : پراپ، ریشه‌ها ... ، ریخت‌شناسی ... ، سراسر هر دو کتاب) یا حماسه (خالقی، حماسه ... ، 2)، صورت گرفته است و برخی نیز انواع بیشتری از ادبیات شفاهی را مورد توجه قرار داده‌اند (نک‍ : چادویک، سراسر مجلدات I-III). براساس مجموعۀ پژوهشهایی که در این باره صورت گرفته است، ویژگیهای ادبیات شفاهی را می‌توان چنین شرح داد: 

الف ـ مجهول‌المؤلف‌بودن

 موضوعات شفاهی، برخلاف آثار تألیفی که حاصل خلاقیت فکر و ذهن افراد معینی هستند، مؤلف معین و مشخصی ندارند. هیچ‌یک از افسانه‌هایی که در میان مردم ما رواج دارند و حتى اکثر قریب‌به‌اتفاق داستانهای سنتی ادب عامه، مانند سمک عیار که شکل مکتوب آنها نیز در دست است، مؤلف مشخصی ندارند؛ دست بالا نام جامع یا گزارشگر آنها در مقدمه یا متن کتاب ذکر شده است. مثلاً در سمک عیار از فردی به نام «صدقة بن ابی‌القاسم» به عنوان راوی یاد شده و «فرامرز بن خداداد بن عبدالله» نیز خود را کاتب یا جامع کتاب ذکر کرده است (ارجانی، 1 / 1، 4 / 3). در ترانه‌ها و دوبیتیهای مردمی نیز وضع به همین صورت است. بسیاری از دوبیتیهایی که به نام فایز، نجما، حسینا، ابن لطیفا و جز آنها معروف شده‌اند، ساخته و پرداختۀ افراد دیگری است (نک‍ : دنبالۀ مقاله). افسانه‌ها نیز وضعیتی خارج از این چهارچوب ندارند. هیچ‌کس نمی‌داند اولین‌بار افسانۀ معروف «کره‌اسب دریایی» یا «ماه‌پیشونی» را چه‌کسی تعریف کرده است. آنچه مسلم است این افسانه‌ها نیز مانند هر اثر هنری و ادبی، آفریننده‌ای داشته‌اند که نام و نشان او بر ما معلوم نیست. 
درحقیقت ادبیات شفاهی به‌گونه‌ای مداوم در تطور و تحول بوده و همیشه خود را با محتوای سیاسی و اجتماعی روز منطبق می‌کرده است. بخشهایی که با روح زمانه همخوانی داشته‌اند، حفظ شده، و مابقی که روح زمانه را در خود بازتاب نمی‌داده‌اند از میان رفته‌اند (خلیقی، 25). روایتهای هر زمانه بیش از هرچیز بیانگر روح، معرفت و وجدان عمومی همان زمانه بوده‌اند. این موضوع را می‌توان این‌گونه توضیح داد که راویان هر دوره به‌رغم آنکه موضوعات فراوانی در سینه داشته‌اند، در شرایط و موقعیتهای ویژه، روایتهایی را انتخاب می‌کرده‌اند که با روح زمانه انطباق بیشتری داشته‌اند. در مقدمۀ کتاب قصه‌های مشدی گلین خانم آمده است که وی افسانه‌های فراوانی در حافظه داشته است که بیش از 100 افسانه را الول ساتن ثبت و ضبط کرده است. با نگاهی گذرا به افسانه‌هایی که مشدی گلین خانم روایت کرده، متوجه خواهیم شد افسانه‌هایی که در آنها از تجارت و بازرگانی سخن به میان آمده، نسبت به سایر افسانه‌ها بیشترند (نک‍ : ص 130، 134، 161). می‌دانیم که در آن دوره ارزشهای اجتماعی جامعۀ ایران تغییر کرده بود و عنصر سرمایه و به‌ویژه سرمایۀ بازرگانی، مدتها بود که نقش ویژه‌ای در جامعه ایفا می‌کرد و «مشخص‌کنندۀ پایگاه اجتماعی فرد» شده بود (مصباحی‌پور، 82). درحقیقت می‌توان گفت که مشدی گلین خانم با تأثیرپذیری از جامعه و مناسبات حاکم بر آن، از میان مجموعۀ روایتهایی که در حافظه داشته، دست به انتخاب زده است. ازاین‌رو، می‌توان نتیجه گرفت که آفرینش و حفظ ادبیات شفاهی در هر جامعه حاصل فرایندهایی است که راوی یکی از عناصر آن فرایندها است و به عبارت دیگر ادبیات شفاهی حاصل فعالیت جمعی و نه فردیِ جامعه است. به نظر می‌رسد آنچه لوسین گُلدمن از آن به‌عنوان «فاعل جمعی» در آفرینش آثار ادبی یاد می‌کند (فراروتی، 224)، در ارتباط با ادبیات شفاهی مصداق بیشتری می‌یابد. در مقابل تغییرات مداوم ادبیات شفاهی، ادبیات تألیفی به همان صورتی به خواننده منتقل می‌شود که خالق اثر آن را پدید آورده است (داندس،(2) / 30-31). 

ب ـ شکل انتقال

 برخلاف ادبیات تألیفی، شکل اصلی انتقال ادبیات شفاهی از نسلی به نسل دیگر به صورت شفاهی، یا آن‌گونه که مصطلح است، سینه به سینه انجام می‌گیرد. این موضوع زمینه‌ساز شکل‌گیری گونه‌های متنوع و متعدد از یک روایت معین اعم از افسانه، لطیفه، دوبیتی و ترانه می‌شود. در موضوعات ادبیات شفاهی کمتر اتفاق می‌افتد که دو روایت آن در همۀ اجزاء شبیه به هم باشند؛ مثلاً از داستان رستم و سهراب، 3 روایت نقالی متفاوت از یک نقال معین در دست است (زریری، 1 بب‍ ، 391، 408). این روایتها فقط در خطوط کلی با هم شباهت دارند. درحقیقت نقال «بن‌مایۀ یک داستان واحد را در هر نقلی، در حجمی دیگر و ریزه‌کاریهایی دیگر از نو بدیهه‌سرایی می‌کند» (خالقی، حماسه، 69). این موضوع حتى در ارتباط با آن دسته از روایتهای شفاهی که به کتابت درآمده‌اند نیز مصداق دارد. این اختلاف روایتها بدان سبب است که هر نقال و قصه‌خوان هنگامی‌که دست به تحریر قصه‌ای می‌برد، حوادث و سرگذشتها را با توجه به تکیه‌کلامها و پیرایه‌هایی که به یاد دارد، می‌نویسد و ازاین‌روی، داستان واحد تحریرهای گوناگون می‌یابد (محجوب، ادبیات ... ، 597). 
تفاوتهای اقلیمی و معیشتی نیز باعث ایجاد روایتهای گوناگون می‌شود. برای نمونه، از این دوبیتی که در خراسان ضبط شده است (نک‍ : میهن‌دوست، 116)، روایتهای متفاوتی در فارس (نک‍ : همایونی، 258)، گلباف کرمان (اسدی، 352)، سیستان (نیکوکار، 142)، سیرجان (مؤیدمحسنی، 640) و خور و بیابانک (طباطبایی، لسان الحق، 48) ثبت شده که بیش از هرچیز مؤید اختلاف در اقلیم و نوع معیشت راویان آنها ست: «به توی باغ باغبانی کنم مَ / به چوب نار چوپانی کنم مَ / / بگیرم بره‌ای از میش خوش‌رنگ / بیارم یار و مهمانی کنم مَ». 
تفاوتهای فرهنگی و سیاسی نیز در این امر مؤثر است. عبدالنبی فخرالزمانی با استناد به همین نکته تفاوتهای قصه‌خوانی را در میان «اهل ایران، اهل توران و مردم هندوستان توضیح می‌دهد» (نک‍ : طراز ... ، گ 22-24؛ محجوب، همانجا). تفاوتهای سنی، جنسی و شغلی راوی و مخاطبان نیز بر تفاوت روایتها تأثیر می‌گذارد. 

ج ـ تکرار

 یکی دیگر از ویژگیهای موضوعات شفاهی، تکرار است. در موارد فراوان اتفاقات مشابهی توسط افراد مختلف رخ می‌دهد (کالوینو، 50). مثلاً در یکی از روایتها با عنوان «پری‌زادان درخت سیب» که در نیشابور ضبط شده است، قهرمان افسانه، 3 بار با 3 دیو روبه‌رو می‌شود که خوابیده‌اند. هربار ابتدا آنها را بیدار کرده سپس با شمشیر می‌کشد. شیوۀ بیدارکردن دیوها و کشتن آنها به یک صورت است، اما راوی هربار همۀ جزئیات را بیان می‌کند (خزاعی، زیباترین ... ، 121-125). همچنین در روایتی دیگر با عنوان «شاهزاده محمد و پری خانم» در زنجان، 3 برادر به نوبت به شکار می‌روند. برادر اول و دوم توسط نیرویی جادویی در یک نقطۀ معین از میان می‌روند. روایت هربار رفتن برادران به شکار، کیفیت ظاهرشدن جادو و مرگ دو برادر کاملاً شبیه به هم است، اما راوی هربار همۀ حوادث را با جزئیات مشابه و حتى عبارات یکسان شرح می‌دهد. در ارتباط با برادر سوم نیز تکرار همچنان و در همۀ جزئیات وجود دارد؛ فقط جادو به سبب کیاست قهرمان امکان ازبین‌بردن او را پیدا نمی‌کند (نادری، 137- 138). در روایتی دیگر با عنوان «سرگذشت دو خواهر» (نی، راز جنایت را افشا می‌کند)، راوی شعر معینی را چندبار با همۀ مصراعهای آن از زبان شخصیتهای افسانه نقل می‌کند (جعفری قنواتی، قصه‌ها ... ، 134- 139). 
در داستانهای سنتی فارسی مانند سمک عیار، داراب‌نامۀ طرسوسی، ابومسلم‌نامه، رموز حمزه و امیر ارسلان، شواهد فراوانی از این‌گونه تکرارها وجود دارد که چند مورد آن نقل می‌شود: شب‌روی مکرر سمک که معمولاً سلاح می‌پوشد و کارد و کمند و زره و دشنه بر خود راست می‌کند (ارجانی، 1 / 74، 214، 2 / 303)؛ جنگهای تن‌به‌تن که طی آن ابتدا با نیزه نبرد می‌کنند تا نیزه‌ها خرد شوند و سپس دست به تیر و کمان می‌برند و سرانجام با شمشیر به مقابله می‌پردازند (همو، 1 / 236، 257، 364)؛ نامه‌نوشتن پادشاهان به همدیگر که معمولاً نامه را دبیران می‌نویسند و مهر پادشاه بر آن می‌زنند و پیش پادشاه بر زمین می‌گذارند (همو، 1 / 206، 347، 518، 2 / 145-146)؛ تغییر چهره دادن که معمولاً با عبارت «دارویی بساخت و در روی خویش بمالید و سیاه‌چهره شد»، در موارد مختلف بیان می‌شود (همو، 1 / 249، 576، 2 / 158)؛ برادرخواندگی و خواهرخواندگی که معمولاً با سوگندخوردن همراه است (همو، 1 / 74، 85، 2 / 265، 3 / 129)؛ از آداب برادرخواندگی و خواهرخواندگی که باز هم به‌شکل واحد تکرار می‌شود، یکی دست‌دادن است، دیگر گواه‌گرفتن و پس از آن با یکدیگر غذاخوردن (خانلری، شهر ... ، 91). در قصۀ حسین کرد شبستری بن‌مایه‌هایی چون دستبردزدن به ضرابخانه و سربریدن عمله‌جات ضراب‌خانه (ص 251، 283)، تراشیدن ریش و سبیل دشمنان به قصد تحقیر (ص 260، 345) و جنگهای تن‌به‌تن شبانه در چارسوق (ص 219، 264، 287، 310) بارها تکرار می‌شوند. 
افزون بر بن‌مایه‌های تکراری، این داستانها سرشار از عبارتهای قالبی یا کلیشه‌ای هستند که کاربردهای مختلفی دارند؛ ازجمله شماری از آنها حوادث یا پاره‌های مختلف را به هم پیوند می‌دهد، مانند «ایشان را در اینجا داشته باش»، «چند کلمه از ... بشنو»، «او را در آمدن داشته باش» (نک‍ : همان، 156، 213، 265)، «ما آمدیم بر سر قصه و داستان ... » (بیغمی، 409، 418، 448)، «ما آمدیم به حدیث ... »، «مؤلف اخبار و راوی قصه چنین گوید» (ارجانی، 1 / 285، 2 / 63، 94)، «ما آمدیم حکایت ... » ( قصۀ حمزه، 2 / 458، 484). 
مجالس شادخواری قهرمانان نیز در هریک از این داستانها با عبارتهای تکراری معینی وصف می‌شود؛ مثلاً در قصۀ حمزه این عبارت دهها بار به چشم می‌خورد: «ساقیان سیم‌ساق مروقهای زرین گردش در گردش درآوردند و مطربان خوش‌آواز ... » (2 / 337، 366، 375). 

د ـ زبان

ویژگی دیگر ادبیات شفاهی، زبان آن است. این زبان همان زبان گفتاری مردم است، یعنی زبان زنده‌ای که مردم در بازارها و گذرها از آن به‌عنوان وسیلۀ ارتباط و رفع حوایج روزمره استفاده می‌کنند؛ ازاین‌رو تعبیرها، ترکیبها و مفرداتی در آثار منثور و منظوم شفاهی وارد شده است که بسیاری از آنها در زبان ادبی رسمی وجود ندارد (صفا، مقدمه بر ... ، 1 / 16) و طبیعتاً در فرهنگهای فارسی نیز نشانی از آنها به چشم نمی‌خورد. برخی از این واژه‌ها و ترکیبات بازماندۀ دورۀ میانۀ زبان فارسی است که هنوز در گویشهای متفاوت فارسی در گوشه‌وکنار ایران بر زبان مردم جاری است، مانند «ارس» به معنی اشک، «بیگ» یا «بهیگ» به معنی عروس، «انجنیدن» به معنی ریزریزکردن در گویش ماهشهر (قیصری، 18). در گویش بختیاری نیز نمونه‌های فراوانی از این موارد وجود دارد (قنبری عدیوی، امثال ... ، 23-32). 
از دیگر ویژگیهای این زبان ــ که آن را از زبان ادب رسمی متمایز می‌کند ــ کاربرد بسیار کم واژه‌ها و ترکیبات زبان عربی است، به‌گونه‌ای که در آن کمتر اثری از آرایش کلام به امثال و اخبار و آیات و مفردات و ترکیبات علمی و ادبی عربی موجود است (صفا، یادداشتها ... ، 2 / 772) و کلاً زبان روان‌تر و دل‌نشین‌تری است. توجه به صورتهای نحوی زبان عامه مانند صرف افعال و جمع‌بستن کلمه‌ها و نیز وجود استعمالات مختلف از نوع حذف، اسقاط، تبدیل و تخفیف (ناصح، 43) از دیگر ویژگیهای زبانی در آثار ادبیات شفاهی است. مجموعۀ این اختصاصات زبانی در آن دسته از موضوعات شفاهی که به کتابت نیز درآمده‌اند، کاملاً حفظ شده است. در این متون جمله‌ها ساده و گاه بریده‌بریده است؛ افزون بر این، آرایه‌های ادبی‌ای که در آنها به کار می‌رود، دور از ذهن و پیچیده نیست و در همان حدی است که مردم عادی هنگام گفت‌وگو اغلب به صورت کنایه یا ضرب‌المثل به کار می‌برند (میرصادقی، 285). اهمیت این اختصاصات زبانی به حدی است که برخی پژوهشگران تنها با استناد به همین اختصاصات، سبک خاص ادبیات شفاهی را از سبک رسمی متمایز می‌کنند (سیپک، 5). 
یکی دیگر از ویژگیهای زبانیِ ادبیات شفاهی، گرایش به صریح‌گویی یا به اصطلاح صراحت لهجه است. همین صراحت باعث می‌شود تعبیرات و واژه‌های فراوانی مورد استعمال قرار گیرد که از نظر پژوهشگران ادبیات رسمی «رکیک»، «مستهجن» و «غیراخلاقی» محسوب می‌شود. اما واقعیت آن است که عامۀ مردم در بیان چنین مطالبی بیش از هرچیز قصد کنایی دارند. درحقیقت آنچه مورد طعن و نقد قرار می‌گیرد، انتقال صراحت زبان گفتار به زبان نوشتار است و این موضوعی است که ادبیات رسمی نه فقط از آن گریزان است، بلکه در تقابل با آن قرار می‌گیرد؛ یعنی به پوشیده‌گویی گرایش دارد. آنچه باعث گرایش زبان گفتار به صراحت می‌شود، موقعیت خاصی است که گوینده و مخاطب در آن قرار دارند؛ زیرا سخن افراد همواره توسط شرایط واقعی اداشدن و بیش از هرچیز توسط نزدیک‌ترین موقعیت اجتماعی که گفتار در آن حادث می‌شود، معنا و مفهوم می‌یابد. به عبارت دیگر ارتباط کلامی هیچ‌گاه خارج از پیوند آن با موقعیت ملموس و موجود، قابل درک و توضیح نیست (تودورُف، 89-90)، به همین سبب است که مخاطب در گفت‌وگو معمولاً همان چیزی را از سخنان گوینده دریافت می‌کند که راوی قصد بیانش را داشته است. 

ه‍ ـ سرگرم‌کنندگی

صفحه 1 از6
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.